پارت ۸
ویو خونه.
ات: اوف (خودمو پرت کردم روی مبل)
چهیون: قر تو کمرم فراوونه نمیدونم کجا بریزم 😄
ات: همینجا همینجا😂
چهیون: 😭🤣
ات: چرا دست به کمر وایسادی بشین دیگه
چهیون: نمیتونم ذوق دارم
ات: چرا
چهیون: خب یه هفته تعطیلیم! تونستیم از کالوین کلین یچیزی بگیریم. KFC خوردیم و تو هم یه قراره اداری داری
ات: یادم ننداز قرارو. هیچ معلوم نیست راسته یا دروغ
چهیون نشست کنارم
چهیون: دیدی که آقای کیم هم گفت. یعنی الکی نیست!
ات: من میخوام بدونم آقای کیم چیکارست؟
چهیون: توی جلسه چیا گفت؟
ات: آقای کیم حرف نمیزد فقط بلد بود منو نگاه کنه و سرشو تکون بدع -__-
چهیون: جاسوسی چیزی نباشه؟!😅
ات: والا نمیدونم. حتما اومده ببینه چطوری رفتار میکنم ببره بده به اون رئیسه
چهیون: بعید نیست!
ویو ساعت ۷ شب
روی مبل آماده نشسته بودم و هعی گوشیمو چک میکردم که کی لوکیشن رو میفرستن
(عکس لباس)
چهیون : نفرستاد؟
ات: نه
چهیون: استرس داری؟
ات: نداشته باشم؟!
چهیون: میخوای منم بیام؟
ات: این قراره منه منم بچه نیستم. ناسلامتی ۲۰ سالمه ها!
چهیون: آره از ناخن جویدنت معلومه -___-
ات: خودتو مسخره کن
دقیقا ساعت ۷:۳۰ نتیف لوکیشن اومد.
ات: هه نیم ساعت با اینجا فاصله داره
چهیون : چقدر دقیق فرستادن! نیم ساعت توی تاکسی میشینی و ۸ اونجایی
ات: آره. برم دیگه
چهیون: مراقب باشی
رفتم از خونه بیرون یه تاکسی گرفتم و راهی شدم .
نیم ساعت بعد.
کم کم داشتیم نزدیک میشدیم. یه عمارت لوکس خیلی بزرگ با دروازه ها و نرده های مشکی که روی دروازه علف کاری شده بود. دهنم باز مونده بود. کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم. نزدیکای ۵۰ متر با دروازه فاصله داشتم. دو دستی کیفمو جلوم گرفته بودم و مات عمارت بودم که یهو
: اوهوم. اوهوم.
...
__________________________
-----------
#fake
ات: اوف (خودمو پرت کردم روی مبل)
چهیون: قر تو کمرم فراوونه نمیدونم کجا بریزم 😄
ات: همینجا همینجا😂
چهیون: 😭🤣
ات: چرا دست به کمر وایسادی بشین دیگه
چهیون: نمیتونم ذوق دارم
ات: چرا
چهیون: خب یه هفته تعطیلیم! تونستیم از کالوین کلین یچیزی بگیریم. KFC خوردیم و تو هم یه قراره اداری داری
ات: یادم ننداز قرارو. هیچ معلوم نیست راسته یا دروغ
چهیون نشست کنارم
چهیون: دیدی که آقای کیم هم گفت. یعنی الکی نیست!
ات: من میخوام بدونم آقای کیم چیکارست؟
چهیون: توی جلسه چیا گفت؟
ات: آقای کیم حرف نمیزد فقط بلد بود منو نگاه کنه و سرشو تکون بدع -__-
چهیون: جاسوسی چیزی نباشه؟!😅
ات: والا نمیدونم. حتما اومده ببینه چطوری رفتار میکنم ببره بده به اون رئیسه
چهیون: بعید نیست!
ویو ساعت ۷ شب
روی مبل آماده نشسته بودم و هعی گوشیمو چک میکردم که کی لوکیشن رو میفرستن
(عکس لباس)
چهیون : نفرستاد؟
ات: نه
چهیون: استرس داری؟
ات: نداشته باشم؟!
چهیون: میخوای منم بیام؟
ات: این قراره منه منم بچه نیستم. ناسلامتی ۲۰ سالمه ها!
چهیون: آره از ناخن جویدنت معلومه -___-
ات: خودتو مسخره کن
دقیقا ساعت ۷:۳۰ نتیف لوکیشن اومد.
ات: هه نیم ساعت با اینجا فاصله داره
چهیون : چقدر دقیق فرستادن! نیم ساعت توی تاکسی میشینی و ۸ اونجایی
ات: آره. برم دیگه
چهیون: مراقب باشی
رفتم از خونه بیرون یه تاکسی گرفتم و راهی شدم .
نیم ساعت بعد.
کم کم داشتیم نزدیک میشدیم. یه عمارت لوکس خیلی بزرگ با دروازه ها و نرده های مشکی که روی دروازه علف کاری شده بود. دهنم باز مونده بود. کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم. نزدیکای ۵۰ متر با دروازه فاصله داشتم. دو دستی کیفمو جلوم گرفته بودم و مات عمارت بودم که یهو
: اوهوم. اوهوم.
...
__________________________
-----------
#fake
- ۳.۲k
- ۰۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط